عنوان: خرید کتاب عاشق مدرن و بلیط لطفاً انتشارات هیرمند
کتاب عاشق مدرن و بلیط لطفاً از مجموعه کتابهای انتشارات هیرمند می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. جاده همه اش گل و لای بود و راه رفتن درش دشوار. به زحمت می کشد در امتدادش گام برداری. راه هی قدیمی و پهن رها گشته و علف پوش که قبل ترها آنقدرها هم بد نبود. حتما رفت و آمد های زراعی از کونی گری این بلا را سر جاده آورده است. مرد جوان دوباره به دقت تا باریکه ی علفی تا آن طرف دیگر جاده رفت. مسیری بود بی حصار و دلگیر که پناهی جز تکه پاره های محقر پرچین ها و گاه به گاه بوته هایی از ویرانه زمین های زراعی بزرگ و مراتعی در هر دو طرفش نداشت آنجا که جز بادهای تسلیم ناپذیر و توده ابرهای بزرگ در کار نبود آنجا که حتی علف های کوچک خم میشدند به روی یکدیگر بی اعتنا به رهگذران. جاده رها گشته قدیم تر ها پاک و پابرجا بود. سیرل مرشام ایستاد که نگاهی به اطراف بیاندازد و زمستان های قدیم را به خاطر بیاورد بر روی آن زمینه قرمز شیار خورده و بیشه زار ارغوانی. سطح مزرعه گویی ناگهان برخاست و شکست. چیزی انگار خروس کولی ها را به وحشت انداخته بود و زمین آرایش شده در پرتو صورتی پرندگانی که سفیدی شان سینه به سینه غروب می سایید سو سو زد. آنگاه آبچیلک ها چرخی خوردند ورای غروب گم گشتند. تاریکی از دل زمین می تراوید و به تنه نارونهایی می چسبید که همچون مجسمه هایی غریب برافراشته بودند و از حاشیه جاده می کاستند. مرشام به سختی گام بر می داشت و پیش میرفت زمین زیر پایش ملچ مولوچ کنان می مکید پاهاش را. مقابله مزرعه کونی گری توی تاریکی چیزی روی جاده کپه شده بود. نزدیک شد و شلغم های تلمبار شده را دید که روی یکدیگر کپه شده بودند و تلی شگفت را پدید آورده بودند کنار انبار پشته ای که ارتفاعش تقریباً تا لبه بام می رسید و عرضش نیز تا رد شیار گاری ها در جاده کشیده میشد. سینه های رنگ پریده شلغم ها هم رنگ غروب گرفته بود گویی که شلغم ها بیشمارتلالو نارنجی فام بودند تلمبار گشته در غروب. دو کارگر که مشغول خمیر کردن بودند پای خرپشته شبح گونه ایستادند به تماشای او که عطر تند شلغم ها را نفس میکشید و عبور میکرد. اینجا در این جاده های قدیمی و آشنا که زیادی معمولی بود حالا همه چیز یکسره شگفتآور و سحرآگین می نمود. سه چهارم خورشید سرخ گون داشت در میان شاخه های نارونی که روبرویش بود جا می گرفت همان جایی که به زودی بهش میرسید. اما وقتی به پیشانی تپه رسید آنجا که تپه با شیبی تند پایین میآمد و جاده های که ناگهان پایان می گرفت خورشید دیگر پیشاپیش ناپدید شده بود و ستاره ناهید سپید می درخشید و شب موج سرخ گون روز را که عقبنشینی میکرد به پس میراند. مرشام از میان سنگ چین گذشت و روی بقایای درخت خاری در حاشیه دره نشست. تمام فضای فراخ پیشارویش مملو از غباری رزگون بود تقریباً تا زیر پاهایش. تالابهای بزرگ کشتزارها مزارع معدن ذغال سنگ دور دست همه در لوای فوران گلگون گرگ و میش مخفی بودند.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.