عنوان: خرید کتاب شازده احتجاب انتشارات نیلوفر
کتاب شازده احتجاب از مجموعه کتابهای انتشارات نیلوفر می باشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. شازده احتجاب توی همان صندلی راحتی اش فرو رفته بود و پیشانی داغش را روی دو ستون دستش گذاشته بود و سرفه می کرد یک بار کلفتش و یکبار زنش آمدند بالا. فخری در را تا نیمه باز کرد اما تا خواست کلید برق را بزند صدای پا کوبیدن شازده را شنید و دوید پایین. فخرالنسا هم آمد و باز شازده پا به زمین کوبید. سر شب که شازده پیچید بود توی کوچه در سایه روشن زیر درخت ها صندلی چرخدار را دیده بود و مراد را که همانطور پیر و مچاله توی آن لم داده بود و بعد زن را که فقط یک چشمش از گوشه چادر نماز پیدا بود. سلام. و زن هم گفت سلام. مراد باز که پیدایت شدم گر صد دفعه نگفتم... خوب شازده جون اموراتم اصلاح نمیشه وقتی دیدم شامشب نداریم گفتم حسنی صندلی را بیار بلکه کرمه شازده کاری بکنه. و شازده دست کرده بود توی جیبش و چند تومان گذاشته بود کف دست حسنی مراد گفته بود. خدا عمر با عزت به شازده. و حسنی هم خدا خیرتان بده. صندلی چرخدار را هل داده بود و شازده خیس عرق راه افتاده بود و تا وقتی که با کلیدش در را باز کرده بود صدای چرخ ها توی گوشش بود. با اینهمه شازده احتجاب هیچ باکش نبود. عصا و کلاهش را داد دسته فخری گونه بزک کرده فخرالنسا را بوسید و رفت بالا. در را بست و همانجا توی تاریکی روی صندلی راحتی از این نشست فخری هم رفت توی آشپزخانه اما وقتی دلشوره راحتش نمیگذارد رفت بالا. صدای پا کوبیدن شازده که بلند شد فرار کرد و اومد توی اتاق خودش و نشست روبروی آینه گوش به زنگ کمترین صدای اتاق بالایی تا شاید باز شازده خلقش تازه شود و با قدم های شمرده از پله ها بیاید پایین و صدا بزند فخری. تا وقتی بلند شود و لچکش را روی سرش بیاندازد پیش بندش را ببندد و میز را بچیند و وقتی شازده دستش را شسته و خشک کرد و داد زد فخرالنسا. لچک را توی جیب پیشبند فخری بگذارد پیراهنش را عوض کند روبروی آینه بنشیند و تند تند صورتش را بزک کند موهایش را شانه بزند و برود توی اتاق غذاخوری روبروی شازده بنشیند شامش را بخورد و شازده که رفت بالا فخری ظرفها را جمع کند و بشوید و فخرالنسا خودش را بزک کند و برود توی اتاق خواب تا شازده نیمههای شب پیدایش شود و آهسته بگوید. خوابی فخرالنسا.... اما آن شب شازده احتجاب حال و هوش هر شبش را نداشت مثل صندلی راحتی اش آرام نشسته بود و فقط گاهی که صرف شانه هایش را میلرزاند پیشانی داغش را بر کف دستها می فشرد تا بهتر بتواند رگهای پیشانی اش را حس کند و یا آن نگاه های شماتت بار پدربزرگ و مادربزرگ و پدر و مادر و عمه ها و حتی فخرالنسا را از یاد ببرد. شازده میفهمید که باز همان طبع اجدادی است که سر وقتش آمده است اما دلش راه نمی داد که خودش را مثل آن اتاق درندشتی که جابجا از همه اشیا عتیقه تهی شده بود به دست سرفه و تب بسپارد. بوی نا اتاق را پر کرده بود قتلی زیر پایش بود. تمام تن شازده تنها گوشهای از آن صندلی اجدادی را پر میکرد و شازده صلابت و سنگینی صندلی را زیر تنه اش حس می کرد آواز جیرجیرک ها نه خیلی بی انتها بود کلافی سردرگم که در تمامی پهنه ی شب ادامه داشت.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بانک کتاب بيستک امکان خريد اينترنتي کتابهاي مختلف را با ?? تا ?? درصد تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابهاي کمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز در شرايط ويژهي روزهاي پاياني پاييز، زمستان خوبي را براي دانشآموزان عزيز رقم زده است.