عنوان: خرید کتاب مانون لسکو انتشارات افق
کتاب مانون لسکو از مجموعه کتاب های انتشارات افق میباشد که در بخش ابتدایی کتاب آمده است. او را به فرمان رئیس پلیس از هوپیتال بیرون آورده ایم. از ظواهر امر پیداست که به خاطر اعمال نیکش آن جا حبس نشده است. در راه بارها از او سوال کردم اما لجاجت می ورزد و جواب نمی دهد. اگرچه دستور ندارم با او بیشتر از دیگران مدارا کنم نمیتوانم برایش احترام قائل نباشم چون به نظر میرسد که از همراهانش لیاقت و ارزش بیشتری داشته باشد. مامور افزود. این مرد جوان میتواند بهتر از من دلیل فلاکتش را برایتان شرح دهد بی آنکه لحظه ای از گریستن دست بکشد از پاریس تا اینجا در پی اش آمده است لابد برادر یا دلباخته اش است. به سمت گوشهای از اتاق برگشتم که مرد جوان در آن نشسته بود. گویی در اندیشه ژرف فرو رفته بود من هرگز تصویری این چنین زنده از درد ندیده ام. لباسی به غایت ساده در برداشت. اما فردی که اصل و نسب و معلومات دارد در همان نگاه اول تشخیص داده میشود. نزدیکش رفتم برخاست و در نگاه سیما و تمام حرکاتش حالتی چنان ظریف و چنان شریف دیدم که احساس کردم خود به خود مایلم خیرخواه او باشم. همانطور که نزدیکش می نشستم به او گفتم امیدوارم مزاحمتان نشده باشم. مایلید کنجکاوی هم را برای شناختن این شخص دلربا ارضا کنید شخصی که به نظر میرسد برای وضعیت غمانگیزی که در آن قرار دارد ساخته نشده باشد. صادقانه پاسخ داد که نمیتواند او را به من بشناساند مگر اینکه خودش را نیز معرفی کند و به دلایل بسیار محکم ترجیح میدهد ناشناس باقی بماند. همانطور که ماموران را نشان میداد افزود با این حال می توانم به شما بگویم که او را با عشقی چنان پرشور دوست دارم که تیره روز ترین مرد روی زمین شدم و این افراد نیز از این موضوع بی اطلاع نیستند. من در پاریس دست به هرکاری زدم تا آزادی اش را به دست آورم. خواهش درایت و زور سودی برای من داشت تصمیم گرفتم دنبالش بروم حتی آن سوی جهان با او سوار کشتی خواهم شد و آمریکا خواهم رفت. با اشاره به ماموران اضافه کرد اما آنچه به دور از انسانیت از این است که این اوباش حاضر نیستند اجازه دهند به او نزدیک شوم. نیتم این بود که در چند فرسنگی پاریس در روز روشن به ایشان حمله کنم. چهار نفر را به خدمت گرفته بودم که در ازای مبلغی هنگفت وعده داده بودند یاری ام کنند. این خیانتکاران مرا در نبرد تنها گذاشتند و با پولم فرار کردند. وقتی نتوانستم به زور موفقیتی به دست آوردم بهناچار سلاح بر زمین گذاشتم. به ماموران پیشنهاد کردم در ازای پاداش دستکم بگذارند دنبال شان بروم. طمع و سودجویی باعث شد موافقت کنند. خواستم هر بار که اجازه میدهند با معشوقهام سخن بگویم مزدی بگیرند. در اندک زمانی کیسه ام خالی شد و حالا که پشیزی ندارم هر بار که قدمی به سوی او برمیدارم در نهایت قساوت و به طرزی وحشیانه مرا به عقب میرانند. همین چند لحظه پیش که به رغم تهدیدهای ایشان جرأت کرده و به او نزدیک شده بودم آنقدر گستاخ بودند که تفنگ شان را به سویم گرفتند. برای ارضای حرص و طمع آنها و برای این که بتوانم ادامه مسیر را پیاده بروم مجبورم اسب به درد نخوری را که تا حالا مرکبم بوده است اینجا بفروشم. با آنکه به نظر میرسید در کمال متانت و آرامش این قصه را تعریف می کند و در پایان چند قطره اشک از چشمانش فرو چکید. این ماجرا بس شگرد و بس رقت انگیز به نظرم آمد. گفتم اصرار نمیکنم که راز روابط خود را برایم پاک کنید اما اگر در زمینه ای کمکی از دست من بر آید با کمال میل حاضرم به شما خدمت کنم. جواب داد افسوس هیچ روزنه امیدی نمی بینم باید به سختی به قضا و قدر تن دهم.بانک کتاب بيستک شما را به خواندن اين کتاب دعوت ميکند. بيستک کتاب امکان خريد اينترنتي کتاب کمک درسي و کتاب هاي عمومي رمان و داستان را با تخفيف و ارسال رايگان فراهم ميسازد. معمولا هيچ گزينهاي در کنار کيفيت کالاي اجناس يک فروشگاه به جز تخفيف، نميتواند سيلي از مشتريان را به سوي خود به راه بياندازد؛ بهخصوص اگر اين تخفيف مربوط به فعاليت خريد و فروش کتابکمک درسي و کنکوري باشد که نياز مبرم اين ماههاي پاياني سال براي بچههاي کنکوري است. در چنين وضعيتي نقش پُررنگ بانک کتابهايي همچون بانک کتاب بيستک، بسيار نمايان ميشود. بانک کتاب بيستک با تخفيفهاي فراوان و تنوع محصولات در جهت ايجاد آرامش براي دانشآموزان و کنکوريهاي عزيز شرايط ويژهرقم زده است.