کتاب دوال پا از مجموعه کتابهای انتشارات نیماژ می باشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است:
اواسط شهریور مهنوش با چهار تا بلیط هواپیما آمد بالای سرم خواب و بیدار بودم و هنوز می غلتیدم لای ملحفه های تخت... پلک راستم را تا نیمه دادم بالا پرسید نرفتی هنوز مهنوش بلیط ها را کوبید کف دستش نه مثل وقتایی که بیکار می نشست جلوی دراور و سر برس گرد را میکوبید کف دست و پوفش را می ریخت تو دل آیینه مثل وقت هایی بود که میخواست چیز گنده ای بخرد مبلی یخچالی بوفهای.... وقتی می ایستاد بالا سر جنس و دسته چکم را میکوبید کف دستش و لب های نارنجی اش را می مکید اواسط شهریور بود و مهرنوش جای اینکه بگوید میروم حالا گفت میریم اصفهان. خاله شهلا سوئیت دختر خاله را داده تمیز کردن فردا نه صبح که بریم ناهار اونجاییم پاشو که کلی خرید داریم. از شنیدن اسم توپولف حس سقوط ریخت تو حلقم و لیز خورد پایین.... از کشاله ران تا کف پای راستم تیر کشید پرسیدم تو این هوا یادم نیست آن سال چه کسانی اصفهان بودند لابد یک عده بودن و یک عده نبودند طبق برنامه مهنوش پیش از ساعت ۱۱ اصفهان بودیم تو سوئیت دختر خاله عرقمان خشک نشده لباس و وسایل و چمدان های خالی را آویختیم و چیدیم و چپاندیم تو بغل کمد دیواری و کنج دل اتاق و زیر تپلی تخت. از تراس باریک اتاق می شد پنجرههای خانه خاله شهلا را دید با آن پشت پردهای کرباس و چرک مرده اش لابد تو تاریکترین شبها هم هیچ نوری به حیاط نمی ریخت و حرام نمی شد. تنها چیزی که بعد از یک سال به چشمم آمد این بود تابلوی سی در پنجاهی که از زمانی تو خانه خاله شهلا چسبیده بود به دیوار راه پله توی سوئیت دخترخاله آویزان بود از زنجیری طلایی که دنبالش وصل بود به میخی تا کمر فرو رفته بود تو گچ دیوار بالای تخت دو نفره. گفتم شاید مادر و دختر تابلو را جفت خریدهان. مهرنوش گفت میدونی که این فکر برای پرده مینیاتور مسخره س. طوری گفت پرده ی مینیاتور که انگار کاری از بهزاد بود تاریخ پای نقاشی می گفت از اواخر دهه چهل ادامه شال کمر زن مثل دمی ابریشمی از پهلوی چشمش افتاده روی زمین زن تو مرکز نقاشی با زاویه ۴۷ درجه ایستاده بود و سر و شانه اش خیلی نرم چرخیده بود رو به بیننده با همه خطوط منحنی تن و نیم دایره های چشمگیر بدنش. ماتم برده بود به دمش. به مهنوش اشاره کردم شاله. گفت تو بگو. گفتم دمه. با نگاهش چیزی گفت که بهش گوش نکردم بعد تنش مثل یک تکه چوب خشک ۱۸۰ درجه تغییر کرد و رفت بیرون از اتاق. هیچ وقت نفهمیدم مات بردن یعنی چی چون تو مهمونی ها که چشمم جلوتر از اراده ام میدوید میان جمع به این چیزها فکر نمی کردم. فقط میخواستم جایی باشم که بودم و تا جایی که می شد همه چیز و همه کس تو دایره دیدم باشند زیر چتر حمایتم انگار چهره یک سر گروهبان وظیفهشناس سیاه و سفید چسبیده بود ته کله ام از سالهای دوری که دنیای تلویزیون مبله ی آزمایش غبارآلود و برفکی بود سالهایی که حتی تکرار همه فیلم ها هم جنگی بود.
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.