پاسخ برگ بیستک
بزودی
گزیده ای از کتاب ادبیات عامه پسند نشر چشمه... توی دفترم نشسته بودم مهلت اجاره تمام شده بود و مک کلوی داشت حکم تخلیه می گرفت اتاق مثل جهنم داغ بود و کولر هم کار نمی کرد یک مگس داشت روی میزم راه می‌رفت با کف دستان لهش کردم داشتم دستم را با شلوارم پاک میکردم که تلفن زنگ زد گوشی را برداشتم و گفتم بله صدای زنانه پرسید شما سلین میخونید مدتها بود که تنها بودم سال ها گفتم سلین اوم... گفت من سلیمن می خوام لازمش دارم عجب صدایی داشت گفتم سلین برام بیشتر در موردش حرف بزنید خانم ادامه بدید گفت خودتو جمع کن پرسیدم از کجا فهمیدی مهم نیست من سلین می خوام سلین مرده نمرده برام پیداش کن لازمش دارم احتمالاً فقط استخوناشو پیدا می کنم نه احمق اون زنده است کجاست هالیوود شنید پاتوق کتابفروشی کولدوفسکیه پس چرا خودت پیداش نمیکنی چون می خوام اول مطمئن بشم که اون واقعا خود سلینه مطمئن مطمئن پس چرا اومدی سراغ من صد تا کارآگاه تو این شهر هست جان بارتون تو رو معرفی کرد آها بارتون خوب پس گوش کن من یه کم پیش پرداخت می خوام بعدش هم باید شخص شما را ببینم گفت چند دقیقه دیگه میام اونجا گوشی را گذاشت منتظرش نشستم اومد تو اصلا منصفانه نبود لباسش آنقدر تنگ بود که تمام درزهایش داشت از هم باز می شد پاشنه های کفشش اندازه چوب زیر بغل بود مثل یک چلاق مست راه می‌رفت دور و بر اتاق تلو تلو می خورد تن شکوهمند سرگیجه آورد گفتم بفرمایید بنشینید خانم نشست پاهایش را روی هم انداخت نزدیک بود چشم‌هایم از حدقه بپرند بیرون گفتم از دیدنتون خوشحالم خانم اینجوری به من زل نزن چیزی نیست که تا حالا ندیده باشی در این مورد اشتباه می‌کنید خانم میشه اسمتو رو بپرسم بانوی مرگ بانوی مرگ تو سیرک کار می‌کنید هنرپیشه‌اید نه محل تولد مهم نیست سال تولد مسخره بازی در نیار فقط می خوام بیشتر راجع به شما بدونم گیج شدم و زل زدم به پاهاش همیشه از پا خوشم می آمده اولین چیزی که موقع تولد توجهم را جلب کرد پا بود ولی آن موقع داشتم زور می زدم که بیام بیرون از اون به بعد هم با این شانس نکبتم دارم در جهت مخالف زور میزنم داشت سر و صدای انگشت هاش را در می آورد حواست کجاست بالا را نگاه کردن و گفتن ها پرونده سلین یادته آره حتماً یک گیره کاغذ را از هم باز کردم و سرش را به سمت او گرفتم بد نیست اگه اول برام یه چک بکشید لبخندی زد و گفت حتماً نرخ شما چقدره ساعتی ۶ دلار دسته چکش را درآورد یک برگش را به سرعت پر کرد و کند و به طرفم انداخت برگ روی میز فرود آمد برش داشتم ۲۴۰ دلار از سال ۱۹۸۸ که در پارک هالیوود توی یک شرط بندی برنده شدم تا حالا اینقدر پول یک جا ندیده بودم ممنونم خانم گفت مرگ گفتم بله حالا یکم در مورد این به اصطلاح سلین تون به من اطلاعات بدید فکر کنم چیزی راجع به یک کتابفروشی گفتید بله میره به کتابفروشی رد و راجع به فاکنر و کارسون مک کالرز و چارلز منسون پرس و جو می کنه روز کتاب فروشی... هان گفت بله رد رو که خوب می‌شناسید دوست داره همه رو از کتابفروشی دک کنه حتی اگر کسی هزار دلار هم ازش خرید کنه بعد از یکی دو دقیقه این پا و اون پا کردن میگه چرا گورتو از اینجا گم می کنی رد آدم خوبیه ولی یه کم خل وضعه در هر حال هر روز سلین رو میندازه بیرون بعد میره به بار موسو و یه گوشه میشینه و ماتم میگیره یک یا چند روز بعد دوباره برمیگرده و ماجرا را دوباره تکرار میشه
نویسنده: چارلز بوکفسکی
مترجم: پیمان خاکسار
بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب عامه پسند نشر چشمه اثری کتاب های ادبی و داستانی به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربه‌ی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه می‌تواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعه‌کننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیاب‌ترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل می‌گیرند، بی‌شک در ادامه‌ی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.
