کتاب شبگرد از مجموعه کتاب های انتشارات نگاه میباشد. بخش ابتدایی کتاب این چنین آغاز شده است: در حالی که نگاهش میکردم با مهربانی گفتم. من تو را خوب به یاد دارم با چشمان کم سویش کمی روی میزم خم شد.... فهمیدم چشمانش ضعیف است. با آن نگاه جستجوگرش میکوشید این موضوع را به من بفهماند... با وجود فاصله کم میان ما و کوتاهی مسافت اتاق و آن فضای آرام با صدای دورگه و خشنی گفت. واقعاً حافظه یاری ام نمیکند... چشمانم هم ضعیف شده.. اما روزهای محله خان جعفر که فراموش شدنی نیست. ایول. پس شما هم مال همان محله ای. همینطور که خودم را معرفی می کردم با دست اشاره و دعوتش کردم بنشیند. بعد گفتم درسته ما مال یک نسل نیستیم. ولی بعضی چیزها را هم نمی شود فراموش کرد. همینطور که داشت می نشست گفت راستی من خیلی عوض شدم. زمانه ماست که زشتی به چهره هم زده... ماسکی که ساخته دست پدرم نیست. ساخت دست اونه... با افتخار خودش را معرفی کرد هر چند نیازی به این کار نبود اما گفت الراوی... جعفر الراوی... جعفر ابراهیم آقای الراوی.... دلایل افتخارش به این برایم روشن نبود چون تناقض میان آن چهره فلاکت بار و آن لحن مطمئن اش و بیانگر این موضوع بود سپس گفت تو مرا به یاد آن خاطرات خوش روزهای زیبا و تجربیات دل انگیز محلههای خان جعفر و حسین مقدس میاندازی. اخ... آخ... چه ماجراهای عجیب و داستان های هیجان انگیزی بود.... با صدای بلند غش غش خندید.... طوری که آن بدن دیلاق و لاغرش می لرزید. ترسیدم مبادا آن کت و شلوار نیم دار و کثیفش پاره شود در حالی که موهای سفید و به هم چسبیده و پرپشتش را می خاراند سرش را بالا آورد و با آن چهره سوخته رو به من کرد و گفت ما هم محلی هستیم.... و برای اینکه به شکایت عادلانه رسیدگی شود حق دارم این موضوع را به فال نیک بگیرم سعی کردم از هرگونه درگیری با او پرهیز کنم بعد تعارفش کردم و گفتم قهوه میل دارین. با اطمینان و جسارتی خاص گفت اول با ساندویچ شروع می کنیم... ساندویچ باقلای سرخ شده... بعد هم قهوه می نوشیم. نگاهش کردم چطور با ولعی خواست ساندویچش را می خورد... از دیدن این صحنه دلم گرفت... بوی تنش بینیم را پر کرده بود بوی آمیخته از عرق و توتون و خاک.... بعد از خوردن و نوشیدن شهرق سر جایش نشست و گفت ممنونم از شما.... بیش از این وقت تان را نمی گیرم و مزاحمتان نمی شوم مطمئناً طبق وظیفه و کارت موضوع درخواستم مرا فهمیدی... راستی نظرت چیه. با تأسف گفتم بی فایده است.... به هیچ وجه قانون و اجازه این کار را نمیدهد. اما این حق من است... و مثل روز روشن است.
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتابهای مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم میسازد. معمولا هیچ گزینهای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمیتواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ بهخصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتابهای کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماههای پایانی سال برای بچههای کنکوری است. از طرفی با وجود شرایط کرونایی امروز شنیدن خبرهای تخفیفی اجناس بهصورت حضوری، میل به خرید را به خاطر خطر سلامتی، کاهش میدهد؛ اما در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتابهایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان میشود. بانک کتاب بیستک با تخفیفهای فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانشآموزان و کنکوریهای عزیز در شرایط ویژهی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانشآموزان عزیز رقم زده است.