بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

تراتوم نشر افق

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 7517 بازدید: 1,288 بار وضعیت: موجود نیست

نویسنده: رویا دستغیب انتشارات افق

کتاب تراتوم از مجموعه کتاب های انتشارات افق می باشد. در بخش ابتدایی کتاب آمده است: 
دم صبح صدایی مهیب پنجره ها را می لرزاند از خواب میپرم ولی جرات ندارم تکان بخورم در جایم خشکم زده. اولین تصورم این است که اگر به بیرون نگاه کنم خیابان کنار خانه‌مان فرو نشسته و به جایش دره ای عمیق دهان باز کرده پتو را که کنار می زنم پدر و مادر با سر و وضعی آشفته پشت پنجره ی اتاقم که تنها اتاق رو به خیابان است ایستاده اند. از جایم بلند میشوم و کنارشان می روم به من که بی خبر به اتاقم آمده‌ام هیچ اعتنا نمی کنند. ماشینی قرمز کوبیده به تیر چراغ برق آسفالت از باران و شامگاهی خیس و براق است. جلوی ماشین به کل جمع شده همسایه ها یکی یکی از خانه هایشان بیرون می آیند همه ساکت دور ماشین نیستند تا پیرمردی که خلاف پیژامه ی نازکش کلاه بافتنی به سر دارد و آن را تا روی چشم هایش پایین کشیده داد میزند آمبولانس خبر کنید با صدای او مردم خواب‌آلود به دست و پا می افتند حتماً یکی از آنها زنگ زده که آمبولانسی آژیر کشان سر می‌رسد ما هر سه به خیابان می رویم و مثل بقیه بی حرف تماشا می ایستیم بدن درهم کوفته زنی جوان را از کنار راننده بیرون می‌آورند. از پدر و مادر دور می‌شوم و جلوتر می‌روم زنی لاغر و استخوانی است موهای کوتاه تیراه اش به سرش چسبیده با بلوز و شلوار سیاهی که پوشیده و پرنده ای می ماند که با سر زمین خورده باشد. صورتش پوشیده از رده‌های خون است او را به آمبولانس می‌برند و بعد راننده را که مرد جوان میان بالا و قوی هیکلی از پشت فرمان به سختی بیرون می‌کشند موهایش را مثل سربازها کوتاه کرده شلوار جین پوشیده و پیراهن خاکستری اش غرق خون است. نمی دانم چرا اینقدر بی تابم صورتش را ببینم اما در همه حال یا پشت به من از یا مأمور های اورژانس اطرافش را گرفتن بازهم جلوتر می‌روم. پلیس قد بلند با صورت کشیده سرم داد میزند برو عقب. یک قدم عقب می روم اما باز می خواهم صورتش را ببینم بالاخره وقتی روی تخت روان به طرف آمبولانس می برندش صورتش را میبینم قلبم به آنی فرو می‌ریزد و تنم یخ می‌کند انگار تمام خونه بدنم از اندامهای تحتانی ام به بیرون سر ریز کرده صورتش کاملا از هم پاشیده. پلیس به مرد پرستاری که سر تخت را گرفته می‌گوید حتماً با سر رفته توی شیشه اما او هم با دیدن صورت مرد که هنوز زنده است و خرخر می کند ساکت می شود صورت مرد به نقابی سرخ می‌ماند که خرد شده و دوباره تکه هایش را به هم چسبانده باشند. مامورها او را توی آمبولانس می‌گذارند و آمبولانس آژیر کشان دور می شود. اما چهره مصرانه جلوی چشم هایم می ماند لبه تیز تکه‌های نقاب درهم شکستن تنها باز و بسته کردن پلک هایم بیرون نمی‌رود بلکه بیشتر رگ و پی چشم هایم را می برند عمیق‌تر زخم می زنند و درد سوراخ های خالی چشمانم به سرم هجوم می آورد ما و همسایه ها مانند تماشاگرانی سرخورده به خانه هایمان برمیگردیم. مادر مدام زیر لب می گوید وحشتناکه وحشتناکه. هر دو به اتاق شان می روند و من هم به سر جایم برمیگردم مثل دوران کودکی ام در خودم جمع می‌شوم و دستهایم را روی چشم‌هایم میگذارم. با گرمای شان خوابم میبرد. کسی با صدای بلند صدایم میزند با یک حرکت پشت پنجره بازه اتاقم می روم صدات از ته دره عمیق آن طرف پنجره می آید هوا تاریک تاریک است و صدا هر لحظه دور و دورتر می‌شود از پنجره به بیرون دولا می‌شوم ته دره از نوری سرخ می درخشد. همه جا به طور غریبی ساکت و ساکن است نمی‌توانم از آن جوانه ی سرخ و درخشان ته دره چشم بردارم لبه پنجره می‌نشینم و پاهای آویزانم را بالای دره تاب می‌دهم چند بار خودم را در حالی که دستهایم لبه پنجره را محکم چسبیده به جلو پرتاب می کنم اما هر بار به جای اول برمیگردم.
بانک کتاب بیستک شما را به خواندن این کتاب دعوت میکند. بانک کتاب بیستک امکان خرید اینترنتی کتاب‌های مختلف را با ۲۰ تا ۵۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان فراهم می‌سازد. معمولا هیچ گزینه‌ای در کنار کیفیت کالای اجناس یک فروشگاه به جز تخفیف، نمی‌تواند سیلی از مشتریان را به سوی خود به راه بیاندازد؛ به‌خصوص اگر این تخفیف مربوط به فعالیت خرید و فروش کتاب‌های کمک درسی و کنکوری باشد که نیاز مبرم این ماه‌های پایانی سال برای بچه‌های کنکوری است. در چنین وضعیتی نقش پُررنگ بانک کتاب‌هایی همچون بانک کتاب بیستک، بسیار نمایان می‌شود. بانک کتاب بیستک با تخفیف‌های فراوان و تنوع محصولات در جهت ایجاد آرامش برای دانش‌آموزان و کنکوری‌های عزیز در شرایط ویژه‌ی روزهای پایانی پاییز، زمستان خوبی را برای دانش‌آموزان عزیز رقم زده است.