بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

گل آتش نشر سمیر

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 7729 بازدید: 1,100 بار وضعیت: موجود نیست

نویسنده: منوچهر شایان انتشارات سمیر

گزیده ای از کتاب ادبی گل آتش نشر سمیر زنی که برگی تازه بر تاریخ افزود دختر صحرا غروب روز بیست و چهارم ماه مهر ۱۹۵۴ در میدان مرکزی دهکده فریق که در ۳۰ کیلومتری شهر الجزیره واقع است جمعیت زیادی از زن و مرد و خرد و کلان اجتماع کرده بودند با آنکه شماره آنها از هزار نفر نیز تجاوز می کرد صدای از آنها شنیده نمی شد همه صحبت‌ها به صورت زیر گوشی و پیچ پیچ بود در گوشه و کنار میدان دسته دسته دور هم جمع شده و با احتیاط با یکدیگر گفتگو می کردند قیافه ها همه در هم و خشم آلود و نوشته ها گره کرده بود در وسط میدان سه کامیون نظامی که در هرکدام عده سرباز فرانسوی مسلح نشسته بودند متوقف بود چند نفر سرباز به اتفاق عده‌ای از سر نیز در آن حول و حوش مشغول رفت و آمد بودند هنوز چند دقیقه به ساعت ۷ بعد از ظهر باقی بود که صحنه تازه‌ای در وسط میدان به وجود آمد و موجب شد همه مردم دست صحبت کشیده با کنجکاوی و دقت فراوان چشم به آنجا بدوزند از درون یکی از کامیونها ۲۰ نفر سرباز که هرکدام مسلسلی در دست داشتند پیاده شدند و به فرمان افسر خود در یک ردیف به صف ایستادند پس از آنکه صف سربازان مزبور منظم شد از درون کامیون سر پوشیده دیگری سه جوان رشید و بلند قد لباس‌های محلی مردم الجزایر را پوشیده بودند پایین آمدند دستهای هر سه با دستبندی آهنی از پشت بسته بود و چند نفر سرباز مسلح آنها را متوقف نمودند مردم دهکده وقتی چشمشان بحث جوانان مزبور افتاد همه از جای خود حرکت کرده و چند قدم جلو آمدند صدای گفتگوی آنها که تا این لحظه به صورت نجوا بود ناگهان اوج بیشتری گرفت جنب و جوشی در میان آنان ظاهر شد و در خلال آن غلغله و آشوب ناسزا هایی به گوش رسید یکی از افسران فرانسوی که ارشد دیگر آن بود با ملاحظه این وضع به سربازانی که در کامیون ها نشسته بودند اشاره کرد که پایین بیایند سربازان بلافاصله کامیون‌ها را ترک گفته و لوله مسلسل خود را به سوی مردم که اینک خشم و هیجانشان به منتهای درجه رسیده بود گرفته حرکت تهدیدآمیز سربازان فرانسوی سقوطی در میدان برقرار کرد در این بین افسر فرانسوی روی سرپوش جلوی یکی از کامیون ها ایستاد و با صدای بلند خطاب به مردم گفت به فرمان دادگاه نظامی کسانی که مرتکب قتل افسر و گروهبان فرانسوی شده‌اند برای عبرت سایرین اعدام می‌شوند متعاقب سخن او سربازان مسلسل به دست فرانسوی لوله سلاح های خود را به سوی سه جوان الجزایری گرفتند در همین اثنا افسر فرانسوی فرمان شلیک صادر کرد رگبار گلوله به صورت خط آتش از لوله مسلسلهای ۲۰ نفر سرباز فرانسوی خارج شد و در سینه سه جوان الجزایری نشسته اندام رشید آنان را به خاک انداخت کاپیتان آندره صبحگاه روز بیست و چهارم ماه مه ۱۹۵۴ کشتی بزرگ مسافربری سیلور در کنار اسکله بندر فیلیپ ویل یکی از شهرهای ساحلی الجزایر لنگر انداخت و مسافرین یک یک از عرشه کشتی پایین آمده و قدم به خشکی گذاشتند در میان مسافرین مزبور افرادی از تیپ های مختلف دیده می شدند زنان و مردان عرب برخی با پیراهن های بلند و کلاه فینه و برخی با آخرین مدل لباس اروپایی و همچنین فرانسویان با چشمان آبی و موهای طلایی در حالی که از شدت گرما و حرارت سوزان خورشید ناراحت شده و قطرات عرق از سر و رویشان جاری بود به چشم می خوردند در آن میان یک نفر بیش از سایرین مشخص بود او مرد جوانی بود که یونیفرم مخصوص افسران فرانسوی را به تن داشت قد بلند و اندام رشید و مردانش در نظر اول نگاه همه را به سوی خود می کشاند او خود را به ماموران گمرک که مشغول انجام تشریفات معمول بودند کاپیتان آندره مارشان معرفی کرد افسر فرانسوی پس از عبور از محوطه گمرک بندر گاه با دقت و کنجکاوی فراوان چشم به اطرافت مثل این بود که به دنبال گمشده ای می گردد در این بین از درون اتومبیل جیپی که در فاصله ۵۰ متری او توقف کرده بود دو نفر سرباز فرانسوی در حالی که تفنگ های خود را در دست داشتند بیرون آمده و دوان دوان خود را به افسر فرانسوی رساندند و در یک قدم از حرکت باز ایستاده اند پس از ادای احترام یکی از آنها گفت شما کاپیتان آندره مارشان هستید افسر فرانسوی مسلمان که گمشده خود را یافته باشد لبخندی به لب آورد و با سر سخنان او را تصدیق کرد سرباز درحالی که دست خود را به علامت احترام بالا نگه داشته بود اظهار داشت من گروهبان هاتری و بعد با دست به سرباز دیگر اشاره نمود و اضافه کرد دوستم گروهبان لویی ژرار... ما از طرف فرمانده شهر الجزایر برای رساندن شما به آن شهر آمده‌ایم اتومبیل جیپ حاضر است بفرمایید سوار شوید لحظه‌ای بعد اتومبیل جیپ حامل کاپیتان آندره بندر فلیپ ویل را پشت سر گذاشت و به طرف شهر الجزیره به حرکت درآمد کاپیتان آندره اف سرهنگ سوم سوار پادگان شهر پاریس یک ماه قبل از فرمانده خود مرخصی گرفته و برای دیدن پدر و مادرش به بندر مارسی در جنوب فرانسه رفته بود
 نویسنده: منوچهر شایان
 بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب ادبی و داستانی گل آتش نشر سمیر به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربه‌ی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه می‌تواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعه‌کننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیاب‌ترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل می‌گیرند، بی‌شک در ادامه‌ی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.