بانک کتاب بیستک - فروش کتاب های کمک درسی

بیستک

پیشنهاد بیستک کتاب

محصولات مشابه

اورندا نشر مروارید

دسته: ادبیات و داستانی کد کالا: 9365 بازدید: 1,080 بار وضعیت: موجود نیست

نویسنده: جوزف بویدن و ترجمه: محمد جوادی انتشارات مروارید

گزیده‌ای از کتاب ادبی اورندا نشر مروارید بیدار می شوم شاید فقط چند دقیقه خواب آشفته دندان هایم با چنان شدتی به هم می‌خورد که می‌توانم طعم زبان متورم گاز گرفته ام را حس کنم تف سرخ رنگی روی برف می‌اندازم و سعی می کنم بلند شوم اما من را محکم بسته اند پیرترین هیورون رهبر آنها که به خاطر رویای مضحک ما را مجبور کرده تمام شب دریاچه را به جای رد شدن از میان آن دور بزنیم با گرز بالای سرم ایستاده است این آدم‌ها اهمیت بسیار زیادی به رویاهای نشان می دهند با اینکه هنوز چیز زیادی از زبانشان نمی‌دانم کلمه هایی را که آن مرد زمزمه می‌کند متوجه می‌شوند و وقتی گرز را به طرفم پرتاب می کند به سختی غلت می خورم تیغ‌های گرز به پشتم می خورد ناسزا می گویم و جنگجوهای هیورون از ته دل میخندند پروردگارا من را ببخش که نامت را بیهوده بر زبان آوردم اگر تحت تعقیب نبودن حالا از خوشحالی در حال جیغ کشیدن بودند با انگشت من را نشان می دادند و شکم هایشان را گرفته بودند در هوای چنین سرد و در این موقع صبح خورشید در حال طلوع کردن است صدا به سرعت پخش می شود مطمئناً از صدای گریه دختر آیروکوی خسته شده‌اند که در تمام شب قطع نشده است صورتش متورم شده و وقتی دیدم در میان برف دراز کشیده است ترسیدم وقتی خواب بودم او را کشته باشند کمی قبل درست پیش از اولین طلوع نور برای استراحت توقف کردیم رهبر و تعداد انگشت‌شمار شکارچی هایش انگار از قبل برنامه ریزی کرده باشند ایستادند و برای حفظ گرما به هم چسبیده‌اند بین خودشان پچ پچ می کردند و یکی دو نفرشان به من نگاهی انداختند اگرچه نمی توانستم از گفت و گویی سریع شما سر در بیاورند احساس کردم درباره رها کردن من در اینجا حرف میزنند احتمالاً به همراه آن دختر که به درخت غان تکیه داده و مثل خواب زده ها به جلو خیره شده بود یا شاید هم درباره کشتن ما صحبت می‌کردند در طی شب حرکتشان را کند کرده بودیم و با اینکه تلاش کردم بی سر و صدا راه بروم در تاریکی روی انبوه بوته‌ها تلو تلو خوردم و روی تنه های درخت های پوشیده از برف افتادم ابتدا کفش های برفی ام را درآوردم چون خیلی اذیت می‌کرد اما در قدم‌های بعد تا بالای ران ها در برف فرو رفتم و یکی از شکارچی ها مجبور شد من را بالا بکشد و وقتی کارش را تمام کرد محکم به صورتم سیلی زد حالا برف روی دریاچه زیر پرتو خورشید که تلاش می‌کند از پشت ابرها خود را بیرون بکشد به رنگ تخم سینه‌سرخ می درخشد اگر زنده بمانم همیشه یادم میماند که به خارش خشکی ته گلو ایم توجه کنم احساس آمدن سردرد به سمت دختر می رفتند تا اگر هنوز زنده باشد او را دلداری دهم که زوزه سگی سکوت را میشکند هیجان او از ردگیری بوی ما طوری است که می خواهم بالا بیاورم سگهای دیگر به او پاسخ می دهند فراموش می کنم انگشتهای پاهایم چطور سیاه شده است به قدری لاغر شده‌اند که به سختی می توانم جثه نحیف مرا راست نگه دارند بیماری سینه پوستم را زرد کرده است سگ ها را می شناسم در این دنیای جدید مثل دنیای قدیم من آنها یکی از معدود چیزهایی هستند که برایم آرامش می آورند و این گله هنوز فاصله زیادی با ما دارد هوای بسیار سرد صدایشان را به ما می رساند وقتی برای بلند کردن دختر خم می شوند بقیه در انواع سایه های درخت ها و بوته ها ناپدید شده‌اند وحشتم از عقب ماندن و رویارویی با عده ای که ما را تغییر می کنند و مرگ آرام و دردناک چنان شدید است که به فکر پایان دادن به زندگی ام می افتم می دانم دقیقاً باید چه کار کنم با درخواست بخشش از خدا لباسهایم را در خواهم آورد و به دریاچه خواهم رفت به این فکر می‌کنند که همه اینها چقدر طول خواهد کشید و این دومین زمستانم در این دنیای جدید است در زمستان اول شاهد خشونت و بی‌رحمی مرگ بر اثر یخ زدن بودم ده دقیقه اول که گله نزدیک و نزدیک تر می شود قطعاً مشقت بارترین دقایق خواهد بود ابتدا پوستم احساس سوزش خواهد داشت انگار در قابلمه‌ای جوشانده می‌شوند فقط یک چیز از دقایق اولیه یخ زدن دردناک تر است آب شدن یخ از اعضای بدن هر ذره از بدن برای توقف این عذاب ضجه خواهد کشید اما لازم نیست نگران این موضوع باشم روی دریاچه یخ زده دراز خواهم کشید و اجازه می‌دهند این سرمای شدید من را در خودش ببرد و پس از آن چند دقیقه انگشت‌شمار دیگر حتی متوجه آن لرزش های وحشیانه هم نخواهم شد اما ضربه های تیز درد در پیشانی از راه خواهد رسید و عمیق‌تر می‌شود تا اینکه احساس کنم مغزم با تیغ ماهی سوراخ می شود و وقتی سگ ها چند دقیقه با من فاصله داشتند ناگهان احساس گرمای درونی خواهم کرد و در آن به تشنج های شدید ادامه خواهد داد اما انگشت های دست و پا و بیضه هایم دیگر سوزش نخواهد داشت احساسی که اگر نگوییم آرامش شبیه رهایی به من دست خواهد داد تنفس آن بسیار دشوار خواهد شد و این موضوع من را به وحشت خواهد انداخت و این هم به آرامی بدتر و بدتر می شود
نویسنده: جوزف بایدن
 مترجم: محمد جوادی
 بانک کتاب بیستک خرید آنلاین کتاب اورندا نشر مروارید از سری کتاب‌های ادبی و داستانی به شما علاقه مندان پیشنهاد می کند
گاهی اوقات تجربه‌ی یک بار خرید از بانک کتابی با مزایای ویژه می‌تواند مسبب عادت همیشگی برای سایر خریدهای اینترنتی شود. حال اگر افراد مراجعه‌کننده بدانند که بعد از ارسال سفارش کتاب حتی از نوع کمیاب‌ترین آن به بانک کتاب بیستک، در کمترین مدت، سفارشات را درِ منزل تحویل می‌گیرند، بی‌شک در ادامه‌ی راه خرید خود، بانک کتاب بیستک را به فراموشی نخواهند سپرد.